دانشجوی دکترای مهندسی مواد دانشگاه صنعتی شریف و مشاور ارشد صنایع فولاد و معدن

معمای صنعت، دانشگاه و توسعه تکنولوژی در ایران | سعید میرسعیدی

معمای صنعت، دانشگاه و توسعه تکنولوژی در ایران | سعید میرسعیدی

سالهاست در ایران دو نهاد دانشگاه و صنعت که باید در کنار هم باشند، در خفا به جان هم افتاده‌اند. صنعتگران دانشگاه را به نهادی صرفاً ایده پرداز و فاقد کارایی اجرایی متهم می کنند؛ در مقابل دانشگاهیان صنعت را دور از تکنولوژی روز و مبتلا به روزمرگی می بینند.

 

فارغ التحصیلانی که صندلی های دانشگاه را به سمت صنعت ترک می کنند وقتی در بدو ورود به آنها گفته می شود "اینجا یک دنیای کاملاً جدید است" احساس می کنند عملاً پشت میزهای دانشگاه زمان خود را تلف کرده اند. بسیاری از آنان حتی در زمان دانشجویی و پیش از ورود به صنعت خود را در مقابل این چالش می بینند.

 

آنها تحصیل را فاقد کارایی لازم دانسته و صرفاً به قصد کسب یک مدرک خود را درگیر دانشگاه کرده اند. بسیاری از فارغ التحصیلان مدتی پس از ورود به صنعت، دیده ها را منطبق بر دانسته های خود نمی بینند. آنها صنعت را محیطی خسته کننده و فاقد پیشرفت می یابند و فیلشان خیلی زود یاد هندوستان می کند. جالب است که تمام این اتفاقات در شرایطی در ایران می افتد که به دلیل تحریمها در سالهای اخیر صنعت شدیداً نیازمند تکنولوژی داخلی بوده است و علی القاعده باید دانشگاهیان پیشگامان رفع این نیاز باشند.

 

قبل از هر بحثی توجه به پنج نکته می تواند بسیار کارگشا باشد:

 

اول) آدامز اسمیت ماهیت توانگری ملل را به تقسیم کار نسبت می دهد. مثال معروف او تولید سنجاق است. اگر فرضا در یک کارگاه 3 نفره، هر نفر بخواهد از صفر تا صد ساخت و فروش سنجاق را خودش انجام دهد شاید کارگاه روزانه 10 سنجاق هم نفروشد؛ ولی اگر فرآیند تولید توسط یک نفر و تکمیل تولید هم توسط نفر دوم انجام شده و در نهایت نفر سوم محصولات تولیدی را جمع آوری و برای فروش به بازار ببرد، آمار فروش روزانه ممکن است به بیش از 1000 سنجاق بالغ می شود. در نگاهی دیگر می توان ماهیت تقسیم کار را خصوصیات ذاتی افراد دانست. فروشنده ها معمولاً سمج، پرحرف، خنده رو و کمی تنبل هستند؛ در مقابل تولیدکنندگان بسیار جدی و کمی بداخلاقند.

 

دوم) سازمان صرفاً مجموعه ای از اجزا با کارهای تقسیم شده نیست. سازمان نیازمند آن است که اجزایش با هم ارتباط و تعامل داشته باشند؛ یعنی سازمان یک سیستم است نه چند جزء منفک از هم؛ سیستم از چند جزء در حال تعامل با شرح وظایف نسبتاً مشخص تشکیل شده است.

 

سوم) در یک سیستم تمام اجزا مهم هستند. اگر زبده ترین فروشنده در کنار بهترین نیروهای تولید باشد ولی فقط یکی از نیروهای تولید که کارش چکش زدن روی نوک سنجاق جهت تیزکردن آن است، کار خود را خوب انجام ندهد، زحمت تمام سیستم بر باد رفته است.

 

چهارم) هدف از فعالیت‌های سازمانی در نهایت کسب سود است. اسمیت می گوید کسانی که می خواهند برای منافع خود کار کنند نهایتاً بیشتر از کسانی که برای منافع دیگران کار می کنند به دیگران سود می رسانند. در دیدگاهی کمی متعادلتر می توان گفت وقتی پای سود و منافع در میان باشد کیفیت و بهره وری به شدت افزایش می یابد. نگاهی به عملکرد و بهره وری شرکتهای دولتی و خصوصی در کشور مؤید این ادعاست.

 

پنجم) ما در دنیایی زندگی می‌کنیم که در آن هدف از علم، رفع عطش کنجکاویمان نیست. دنیای امروز ما یک دنیای کاملاً اقتصادی است. در چنین محیطی هر حرکت علمی باید یک توجیه کاملا اقتصادی داشته باشد.

 

با ذکر مقدمه فوق باید به این مساله توجه داشت که دانشگاه محیطی جوان، با انگیزه اما معمولاً فاقد نیروهای زبده اجرایی و بودجه کلان است. نیروهای اصلی دانشگاه که همان دانشجویان هستند با وجود استعداد سرشار و انگیزه بالا، تجربه اجرایی زیادی ندارند. آنها معمولاً مراحل ترقی را یکی پس از دیگری در پشت میزهای کلاس گذرانده اند. از بین همین افراد، اشخاص مستعدتر و با سابقه تحصیلی و تحقیقاتی بهتر به عضویت در هیأت علمی در می آیند. باید پذیرفت که دانشگاهیان نمی توانند مستقلاً یک پروژه صنعتی را از نقطه ایده به نقطه سودآوری و تولید انبوه برسانند.

 

برعکس آنها به خوبی تربیت شده اند تا یک ایده را در ذهن خود پرورده و نهایتاً آن را در حد آزمایشگاهی به محصول تبدیل کنند. توقع از صنعت جهت سرمایه گذاری روی طرحهای دانشگاهی کاملاً توقعی بی جاست؛ تجربه نیز نشان داده است که چنین توقعی بیشتر اوقات به سردی توسط صنعت پس زده می شود. طبیعی است که پرورش یک ایده یا نهایتاً تولید آزمایشگاهی یک محصول نمی تواند سرمایه گذاری که در زمان مشخص به دنبال سود سرمایه خود است را راضی کند.

 

صنعت از بخش‌های اصلی تولیدی، بازرگانی و مهندسی-خدماتی تشکیل شده است. در قسمتهای تولیدی و بازرگانی اصولاً اهداف از قبل کاملاً تعیین شده و مشخص است. بخش تولید، موادی را خریداری کرده و طی یک فرآیند به محصول تبدیل می کند. مثال عینی این بخش تولید فولاد است که در آن قراضه و آهن اسفنجی ذوب و پس از طی مراحلی به ورق تبدیل می شود. با کسر انواع هزینه های مستقیم و غیر مستقیم، عملیاتی و غیر عملیاتی و مالیات از درآمد فروش محصول، سود خالص بدست آمده که با توجه به ترکیب سهامداران، بین آنها تقسیم می شود. تقریباً این روالی است که در تمام شرکتهای تولیدی وجود دارد و جزییات آن در صورتهای مالی، علی الخصوص صورت سود و زیان قابل ردیابی است.

 

بخش بازرگانی صنعت عملاً شبیه بخش تولید است؛ با این تفاوت که بین محصول ورودی و خروجی تفاوتی وجود نداشته و تبدیل یا فرآیندی صورت نمی گیرد. اصولاً بخشهای تولید یا بازرگانی رسالت تعریف شده ای برای توسعه تکنولوژی در خود نمی بینند. در بخش تولید اگر هم مدیران شرکت بخواهند توسعه تکنولوژی بدهند، سرمایه لازم به صورت مطمئن و نه ریسک پذیر صرف خرید تکنولوژی می شود. حتی با وجود اینکه ممکن است تولید تکنولوژی به مراتب ارزانتر از خرید آن تمام شود، اما خیلی از شرکتها ترجیح می دهند خود را درگیر ریسک و زمان تولید تکنولوژی نکرده و تکنولوژی آماده و امتحان شده را هر چند با قیمت بالاتر خریداری کنند.

 

شرکت‌های مهندسی دسته آخر هستند که علی القاعده باید خود را شدیداً درگیر تولید تکنولوژی کنند. به عنوان مثال صورتهای مالی دو شرکت دانیلی و زیمنس که هر دو در صنعت فولاد فعال هستند نشان می دهد که سود خالص و بودجه تحقیق و توسعه هر یک از آنها مقادیری نزدیک به هم است. یعنی این شرکتها نیمی از درآمد خود را صرف تولید تکنولوژی می کنند. در ایران متاسفانه تولید تکنولوژی یک هدف دست چندمی در شرکتهای مهندسی است. هر چند کار این شرکتها عموماً پیاده سازی تکنولوژیست، اما آنها پول خود را صرف خرید و واردات تکنولوژی می کنند تا تولید آن؛ خریدی که به مراتب گرانتر از تولید تمام شود. در همین نوشتار خواهیم دید که صنعت و دانشگاه هیچ کدام مقصر اصلی در به وجود آمدن چنین اوضاع اسفباری نیستند.

 

وقتی بحث قدیمی ارتباط دانشگاه و صنعت پیش می آید، سه سؤال اساسی کاملاً به جاست:

 

سؤال اول) آیا می توان نهادی که ایده را نهایتاً به محصول آزمایشگاهی تبدیل می کند را با واحدی که به دنبال یک تکنولوژی برای تولید انبوه و سودزاست به هم ارتباط داد؟ در واقع آیا این دو واحد همسنگ و همسنخ هم هستند؟

 
جواب معلوم است؛ اساساً ارتباط دانشگاه و صنعت جز در موارد جزئی نه ممکن است و نه مفید. اصولاً انتظار انجام یک کار مشترک ملموس از این دو نهاد کاملاً بی نتیجه خواهد بود. دانشگاه و صنعت که حتی از نظر روحیه افراد و فرهنگ سازمانی همخوانی ندارند، هرگز نمی توانند تشکیل یک جمع دوتایی موفق جهت توسعه یک تکنولوژی را بدهند. کارهای تحقیقاتی و دانشگاهی صبر و حوصله می خواهد؛ دانشگاهیان قادر نیستند مستقیماً و مرتب به صنعتگرانی که معمولاً عجول هستند و می خواهند سریع کارشان به نتیجه برسد جواب بدهند. البته هستند در این میان دانشگاهیانی که توانسته اند نیازهای صنعت را در چهارچوب زبان و قواعد صنعت پاسخ دهند. اما اصولاً چنین ارتباط تنگاتنگی بین دانشگاه و صنعت به برخی پروژه های خاص و کوچک محدود می شود.

 

سوال دوم) اگر قرار است دانشگاه با صنعت ارتباط نداشته باشد پس اصولاً نقش دانشگاه در جامعه چیست؟

 
نقش اول دانشگاه در جامعه، پرورش افرادی نظام مند و سیستم پذیر است. محصولات خروجی نظام دانشگاهی افرادی هستند که می توانند خود را به راحتی با چهارچوبهای یک سیستم جدید به اسم صنعت یا بازار وفق دهند. چهارچوبهایی مثل نظم، اخلاق، تفکر، تحلیل و امثال آن. حتی یک مهندس لیسانسه اگر شغل آزاد هم داشته باشد، چنین شخصی به مراتب نظام مند تر از یک فرد بی سواد کار خواهد کرد. نقش دوم دانشگاه اصولاً آموزشهای اولیه علمی و فنی به افرادی است که مایلند بعداً در یک شغل مرتبط درگیر شوند. مثلاً دانشجوی رشته مکانیک با یادگیری مباحث تئوری مثل علم استاتیک و دینامیک، گذراندن کارگاههای آموزشی و بازدید از صنایع، خود را آماده ورود به بخش طراحی و مهندسی یک کارخانه خودروسازی خواهد کرد. او بعدها در کارخانه یاد خواهد گرفت که چگونه دانش خود را عملی تر کند. نقش سوم دانشگاه توسعه تکنولوژی است. نقشی که البته درقالب همکاری مستقیم با صنعت بدست نخواهد آمد. در ادامه به این موضوع بیشتر خواهیم پرداخت.

 

سؤال سوم) با توجه به نیاز مبرم کشور به تکنولوژی و مشکلات مذکور، چگونه می توان این نیاز را مرتفع کرد؟

 
در قدم اول باید سیستم بزرگتری تعریف کرد و دانشگاه و صنعت را به عنوان اجزای آن سیستم در نظر گرفت. به این ترتیب دانشگاه و صنعت ارتباط خود را از طریق این سیستم بزرگتر سامان می دهند. یک صنعت معدنی را در نظر بگیرید که معادن تیتانیوم دارد. فرض کنید که به هر دلیل واردات تکنولوژی استخراج تیتانیوم به ایران تحریم شده یا چنین تکنولوژیهایی بسیار گران باشد. پس نیاز اساسی این صنعت تکنولوژی ارزان استخراج تیتانیوم، در مقیاس بزرگ است. تکنولوژی که از خام فروشی جلوگیری کرده و سود سرشاری را نصیب آن صنعت می کند. دانشگاه به هیچ عنوان گزینه خوبی برای حل معضل نیست. راه حل ساده است؛ صنعت معدنی مذکور نیاز خود را به اطلاع سیستمی که هم خود و هم دانشگاه عضو آن هستند می رساند.

 

سیستم که مدیرانی از بخشهای صنعت، دانشگاه و همچنین مدیرانی با تخصص مالی و سرمایه گذاری دارد، پس از ارزیابی نیاز صنعت معدنی آن را با سرمایه گذاران بخش خصوصی و دولتی در میان می گذارد. پس از دریافت موافقت سرمایه گذاری، ابتدا دانشگاه وارد عمل می شود. دانشگاه با نیروی انسانی و ابزاری که در اختیار دارد می تواند تیتانیوم را در مقیاس آزمایشگاهی از سنگ آن استخراج کند. این کار با هدایت اساتید و اجرای دانشجویان انجام می شود؛ دانشگاه به ازای ارائه این خدمات از سیستم پول دریافت می کند. این پول صرف توسعه زیر ساختهای دانشگاه شده و درصدی هم به عنوان حق الزحمه به اساتید و دانشجویان پرداخت می شود.

 
به این ترتیب معضل بزرگ کار نیروهای دانشگاهی در بیرون دانشگاه که عملاً به قیمت اضمحلال کیفیت دانشگاههای ما در حال تمام شدن است، هم حل می شود. دانشگاه وظیفه خود که تولید تکنولوژی در مقیاس کوچک بوده را انجام داده و عملاً کنار می رود؛ هر چند لازم است کماکان برای بحثهای علمی و پاره ای کارهای اجرایی یا اصلاحی حضور خود را حفظ کند. در این بین صنایع دیگری هستند که این تکنولوژیها را در مقیاس بزرگتر اجرایی کرده و به صنعت درخواست کننده تحویل می دهند.

 

به عنوان مثال ممکن است تکنولوژی در مقیاس کوچک شامل حرارت مواد اولیه در یک کوره آزمایشگاهی در دمای مشخص باشد. کافیست سیستم مادر این شرایط آزمایشگاهی را به اطلاع یک شرکت تولید کننده کوره های صنعتی برساند. این شرکت می تواند در مقیاس نیمه صنعتی و صنعتی کوره ای مشابه با شرایط آزمایشگاهی بسازد. در این افزایش مقیاس ممکن است بار دیگر صنعت به دانشگاه نیاز داشته باشد. به این ترتیب در چنین سیستمی هر جزء از جمله دانشگاه در یک تقسیم کار هوشمندانه کاری را انجام می دهد که ابزار آن را دارد و برای آن ساخته شده است. این اجزا تحت یک نگرش سیستمی با هم تعامل و ارتباط برقرار می کنند؛ نگرشی که نهایتاً برای تک تک اجزا سودآور است.

 

در ایران مدتی است که نهادهای سرمایه گذار ریسک پذیر جهت حمایت از توسعه تکنولوژی به راه افتاده اند. این نهادها از آنجا که هرگز نتوانسته اند یک سیستم بوجود آورند در عملکرد و رسالت خود آنگونه که انتظار می رود موفق نبوده اند. در مقابل در کشورهای پیشرفته این سیستمها مدتهاست که پایه گذاری شده اند. به عنوان مثال در آلمان سالهاست مؤسساتی مثل Fraunhofer یا Max Planck نقش سیستم مادر را ایفا می کنند. این مؤسسات با سرمایه های کلان عملاً مثل یک ابر شرکت در حال فعالیتند، با این تفاوت که نیروهای آنها به جای کارگران و تکنسینهای تولید، متخصصین علمی هستند.

 

آنها شبیه شرکتهای بزرگ دارای تشکیلات بسیار وسیع و نظام مند جهت مدیریت منابع مالی و انسانی خود هستند؛ منابع انسانی که اصولاً مدیریتشان در این سطح مشکل است. البته گاهی اوقات به دلیل رقابت تنگاتنگ تکنولوژیک در این کشورها و با وجود هزینه های زیاد، برخی از شرکتها ترجیح می دهند خودشان چنین سیستمی را به صورت اختصاصی داشته باشند. مثلاً شرکتی مثل زیمنس یا بنز خود دارای تشکیلات بسیار عریض و طویل تحقیق و توسعه هستند.

 

اما هنوز مساله تمام نشده است. حتی با وجود چنین سیستمهایی، مانع مهم دیگر برای توسعه تکنولوژی، ریسک آن است. نمودار معروف ریسک – بازده در مدیریت سرمایه گذاری می گوید برای بازده بیشتر باید ریسک بیشتر متحمل شد. به عنوان یک نمونه افرادی که بدون ریسک پول خود را در بانک سپرده می کنند در پایان سال سود کمتری در جیب خود دارند تا افرادی که در بازار پر ریسک بورس سرمایه گذاری می کنند. اما در این بین ریسک تولید تکنولوژی بسیار بالاست، طوریکه با وجود نیاز مبرم کشور به انواع تکنولوژیها و سود سرشار توسعه تکنولوژی، در حال حاضر سرمایه گذاران کمتر برای ورود به این حوزه از خود تمایل نشان می دهند. آنها هیچ دیدی نسبت به آینده سرمایه خود در صورت شکست احتمالی کار ندارند.

 

سیستمی که در قسمت قبل از آن صحبت شد لازم است مکانیزمی کاملاً تعریف شده برای بیمه سرمایه گذار داشته باشد. مکانیزمی که یک قوت قلب برای انجام سرمایه گذاری باشد. اگر چنین مکانیزمی وجود داشته باشد سرمایه گذار با کمال میل خود را وارد دنیای بسیار پر سود و البته پرریسک تولید تکنولوژی خواهد کرد. نگاهی به کشورهای مدرن با تولید ناخالص سرانه ملی بالا نشان می دهد که در آمد این کشورها اکثراً از محل اجرا و فروش تکنولوژی بوده است. کشورهایی مثل ژاپن و آلمان مثالهای خوبی از این دسته هستند.

 

جمع بندی

 
1- اصولاً همکاری مستقیم دانشگاه و صنعت برای توسعه تکنولوژی امری نتیجه بخش نیست.
2- برای توسعه تکنولوژی لازم است یک سیستم مادر بوجود آید که صنعت و دانشگاه هم جزیی از آن هستند.
3- در رأس سیستم نیروهای زبده صنعتی، دانشگاهی و افرادی با تخصصهای مدیریت سرمایه گذاری، منابع انسانی، بازاریابی و ... وجود دارند.
4- سیستم دارای مکانیزمی جهت کاهش ریسک سرمایه گذار است.

 


استیل پدیا | مرجع خبر و تحلیل صنعت فولاد ایران و جهان

بازگشت به شاخه تحلیل و مصاحبه بازگشت به صفحه نخست

نظرات کاربران

دسته بندی های "تحلیل و مصاحبه" استیل پدیا